بعض ی وقتا هم میشه .....
آدم  یاد قدیم می کنه 

می گه کاشکی اونروزاتموم نمی شد ... 

همون روزایی که دو ساعت مینشستی وبلاگ بازی می کردی .... 

نظرات وبلاگ می شد صفحه چت  .... 

می خنددی و گریه می کردی با پستایی که دوستات گذاشتن 

کلی منتظر می موندی که وبلاگ آپ بشه و اولین نظر رو بذاری 

یاد مسابقه های وبلاگی بخیر ..... 

یاد اونروزا بخیر .......

زندگی بی تو

این روزها که تو که نیستی گویا رویحالت slow motion قرار گرفته ام. زندگی اصلاً پیش نمی رود

شانس

امشب از اون شبایی بود که به دلایلی حوصله جمعو نداشتم! دقیقاً همین امشب باید خواهرشوهر ها و همسرانشان که از راه شمال باز می گشتند می بایست برسند قم و بنده به همراه جناب همسر بریم حرم و من وانمود بنمایممم که خوشحالم! هرچند بازیگر خوبی نیستم! 

کلن اینجانب از جانب شانس محروم می باشم زیرا همین هفته ی گذشته جهت افتتاح حساب به بانک تجات رفته و در مرحله ی آخر سیستم زپرتیشان قطع گشت! فردا که رفتم کارتمو بگیرم مسئوله گفت فقط برای تو این تیپی شد! برا بقیه درست می شد بعد برا تو می خواستم بزنم دوباره قطع می شد سیستم ..... 

 

 

ا

دوران عقد

دوران عقد  ً که  مزه ی شیرین و تلخ رو با هم داره! وقتایی که با همیم خوبه ولی وقتی که نیست زمان خیلی دیر می گذره! 

 

 

 

 

 

 

پ.ن: نمی دونم چرا اخیراً هر چی بین الطلوعین می خوابم خوابای بد می بینم! حس بدی دارم! امیدوارم فقط خواب باشه ..... 

 

فال امروزم!

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بی وفا طبیب
بیمار بازپرس که در انتظارمت
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد
منت پذیر غمزه خنجر گذارمت
می گریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل
در پای دم به دم گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
فی الجمله می کنی و فرو می گذارمت