امتحان

کاشکی الان دو هفته دیگه بود 

دیشب یه خواب بد چرت و پرت دیدم 

امروز متنبه شدم نشستم روش تدریس خوندم.....

هفته آخر

کلن هفته ی خوبی نداشتم .....

منطق

بعضی وقتا خودم که بی منطق می شم و قبول حرف منطقی سخته دوست دارم آقای شوهر هم بگه گور بابا منطق...... 

مسخرس نه؟ 

تازه زورش به این جاس که چون دلیل منطقی می یاره نمی تونم بهونه بگیرم و ناراحتیمو ابراز کنم 

الان بسی ناراحتم .....

این متن این قدر گران تمام شده است که اصلاً نیاز به عنوان ندارد ... 

 

حالم گرفته است 

از همان صبح که اشکش را دیدم ....

آن هم دم رفتن .....

دم ندیدن چن روزه اش.... 

حالم گرفته است 

از همان صبح که به خاطر اشک من کوتاه آمد، 

آن هم خیلی زود .... 

باز هم حالم  گرفته است 

به خاطر ...... 

به خاطر .... 

جمله که نمی آید چه باید کرد؟ 

به خاطر این که او مرا مقصر میدانست و من خودم را مقص نمی دانستم ... 

به خاطر زود قضاوتی بیجایش که فکر کرد من از انتقادش ناراحت شدم ..... 

پ.ن: جز سخت ترین کارها برای من این که جلوش گریه نکنم .....

ج!!!

دیشب یکی از بهترین شبای دنیای متاهلیم بود! تو این شش ماه!  

شد یه خاطره!  

اول که به خاطر تکفیری ها و بسته بودن خیابونا کلی با موتور 

 

 دور زدیم! 

 

فکر نمی کردم یه روزی اینقدر موتورسواری بهم بچسبه! 

 

شاید اون اولا از ترس موتور بهش می چسبیدم ولی حالا ... 

 

بعدشم از وقتی که از موتور پیاده شدیم و رفتیم حرم 

 

بعد از حرم هم طبق عادتم براش یه لیوان آب بردم. 

 

بعد از جلوی حرم تا جلوی در 24 که موتور پارک بود کلی ج  

 

بازی کردیم 

 

قضیه اینه که چون اصفهانیا "ج" رو به صورت خاص تلفظ می  

 

کنیم ما سعی می کنیم از واژگانی که ج توش هست خیلی استفاه  

 

کنیم. آخر دست گفت می خوام یه داستان بنویسم با این عنوان  

 

"ماجرای جوانان جویای جام منارجنبون جزیره های جمجمه" بعد  

 بهش گفتم داستانش اون وقت صوتی می شه؟؟ 

 

فک کنم با این روندی که ما در پیش گرفتیم آخر دست تمام حروف  

الفبا به "ج" تبدیل بشند 

 

پی نوشت: پریشب که رفتم حرم، بعد که می خواستم برگردم دیدم  

 

یه تا کفشم نیست، ده دقیقه داشتم می گشتم دنبال کفشم، آخرسر  

 

فهمیدم تاکفشمو وقتی داشتم میومدم تو حرم ، اصلاً تو پلاستیک  

 

نگذاشتم