دلم بدجور تنگه و هوای مشهد کرده. ی قسمت می شه؟ بیشتر از این نمی تونم تحمل کنم. مخصوصاً که این شبا مدام مشهدو میذاره
عاشق فراز 47 جوشن کبیرم
یَا نُورَ النُّورِ یَا مُنَوِّرَ النُّورِ یَا خَالِقَ النُّورِ یَا مُدَبِّرَ النُّورِ یَا مُقَدِّرَ
النُّورِ یَا نُورَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ یَا
نُورا فَوْقَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ
اى روشنى نور این روشنى ده نور اى خالق نور و روشنى اى تدبیر کننده نور اى اندازه گیر نور اى روشنى هر نور اى روشنى پیش از هر نور و اى روشنى پس از هر نور اى روشنى بالاى هر نور اى نورى که مانندش نورى نیست
سلام.بهتون تبریک میگم .وبلاگ قابل ستایشی دارین.براتون از صمیم قلب آرزوی موفقیت دارم
سلام عزیزم اتفاقا منم خیلی این قسمتشو دوس دارمـــــ ـــــ
ایشالا قسمتت بشه
میشه ما هم بریم؟دلم هواشو کرده
.
اونور پست رمان نمیزاری؟
دعای جوشن کبیر پراز فراز های دوست داشتنیه... :)
ویروسه چی؟:(
باشه ممنون میرم میخونم:*
همیشه جاهای حساس قطع میکنیا گفتم همون موقعه احمد نباشه اما بعد به فکر خودم خندیدم.........حالا چی میشه:(
آها فهمیدم آجی مالهکد وضیعت یاهوئه
امروز گذاشتمتش
مشکل از اونه
ممنون که گفتی:)
ادامه داستانو کی میری؟
آره اما انقدر موضو اومد تو داستان که اصن تصادف اول رو فراموش کردم
باشه پس منتظرم ممنون
میگم رفت؟؟
واییی مرسی عزیزم بعد افطار میخونم:* :* :*
نماز روزت قبول
زهرا یعنی میخوای چی کارش کنی؟
یعنی میمیره؟
زهرا چرا انقد داری بد و غمگین پیش میری؟
اصن چی شده که این میخواسته فرار کنه؟
مرسی که به خاظر من گذاشتیش خوندمش اما خوب میشه حالش نه؟
این دیگه نمیره دیگه؟نیما رو که کشتی.....
خوب من ازن پرسیدم قضاوت نکردم که خودت اولش نوشتی این پروانه خودش گفته به خاظر احمد به خونوادم پشت کردم و همه چیزاشو جمع کرده اینا
حالا نمیدونم شایدم میخواسته باهم برن ترکیه وسایلشوجمع کرده خو آخه چرا رفته پارک منتظرش؟
شاید میخواسته برن اصفهان
نمیدونم فقط باید منتظر باشم ببینم چی میشه
ایشالا میشه!
ممنون الان میرم میخونم:*
اوه اوه لحظه حساسه میرسه به همون قراره پارک؟؟؟ اما چرا همه وسایلشو جمع کرده بود؟ خیلی دگیرم لطفا پست بعدی زودی بزار.....
آها پس مونده
اینم خوندم یواش یواش داره نزدیک میشه به اتفاق حال....
ممنون
فردا میزاری بعدیشو؟:)
سلام عزیزم الان میرم میخونم
مرسی چند تا پست با هم گذاشته بودی ممنون
خوب دیگه فکر کنم رسید به اون قضیه یه هفته هم گذشته دیگه
منتظر بقیشم...
مامانش خیلی داره بد تا میکنه ها اه لبجباز....:|:|
آره حرفت منظقیه خو.....
منتظر ادامشم....
تنهایی هایم را به گردن هیچ کس نمی اندازم! ...
گردن هیچ کس تاب این همه سنگینی را ندارد...!
سلام بابا من که گفتم هدفم مسخره بوده....:))))
مرسی الان میرم میخونم....
یه مدت که وبم بیای به فونتش عادت میکنی
اینهمه زحمت میکشم خوشگل میکنم فونتمو [قلب]
فکر نمیکنم همدیگرو بشناسیم [لبخند]
آجی من هرکاری میکنم هر چی میزنم صفه 6 میره صفه 5 اصن باز نمیمنه صفه 6 رو چی کار کنم؟:((
آها با اکپلورر باز کردم درست شد من برم بخونم
ممنون
خونــــدم دیگه رسیدیم به زمان حال......
این پروانه هم چه قدر خواب میبینه ها......
میگم راستی متنتو یه ویرایش کوچیک بکن....:)
فدات
منتظر بقیشمــــ ـــ.
عزیزم باشه الان میرم میخونم
در رابطه با نظرت هم ممنون
یه سوال یعنی الان میخواد از احمد بگذره؟دیگه باهاش نباشه؟ آخه نذر اصلیش که این نبود.....گفت میام مشهد و کمک مالی میکنم که کرد از احمد میخواد بگذره؟
راستی انقدر زود میخوای رمان تموم کنی؟نمیدونم ایده ات چیه اما رمانو تموم نکن و ایده ات رو ادامه بده...
فدات
یا حق
" لبخَن ـد بزن "
بدون ِ هیچ چشم ـداشتی اَز دُنیـا
دُنیـا خودش روزی آنقَدر شرمن ـده میشود
کـه بـا تم ـام ِ سـاز هـایت "میرَقصَد
سلام انشاالله به زودی در ورودی باب الجواد وسط صحن انقلاب حرم امام رضا باشی . دعا کن منم بطلبه آقا دلتنگ دلتنگم . راستی وبلاگم درست شد. التماس دعا.
در انتظار یار
سلام عزیز دلم پستتو خوندم نمیدونم چی میشه واقعا
یعنی میخواد از احمد بگذره؟بابا اصل نذرش یه چی دیگه بود....:(
عکس دومی بیشتر به تصور من از پروانه نزدیک بود
حالا کین اینا؟
راستی عزیزم میتونی لینک عکس نیما رو بهم بدی؟
سلام خوبی؟
پست بعدی رو کی میزاری؟
منتظرم آجی
سلام عزیزم پست پریروزتو خونده بودم فکر کنم ویرایش پستای 46 47 مربوط میشه به اون ایده ای که داشتی....الانم مامان پروانه قضیه رو به بابای پروانه گفته حالا نمیدونم قضیه چیه مامان احمد خواهر مامان پروانه میشده یا یه نسبتی که اینا محرم همند یا نمیدونم یه چیزی که به مامان احمد ربط داره یه حادثه ناگوار یه قول نمیدونمD:
منتظرم عزیزم
واییییییییییییییییی زهرا دارم دیوونه میشم چی گفدته باباش قضیه چی بوده؟؟؟؟؟؟حالا خوب شد شنود گذاشت وگرنه دیوونه میشدم من توروخدا زود پست بعدی رو بزار.....
گفتم اینا محرم همندا.....
زهرا یه سوال خوهر برادر شیری هیچ جوره نمیشه بتونن ازدواج کنن؟نمیشه نامحرم شن؟به سوالم نخند به خدا نمیدونم واسم سواله......
خوب الان چی میشه؟
خوب کاری کرد که رفت.....الان باید تنها باشه....اون احمدم تو فایل صوتی چه راحت میگه چشم با اینکه سخته اما چشم غلط کردی یکم داد و بیداد کن اون چه وضشه...خوشم نیومد از این بی تفاوتیش یعنی خیلی راحت تر از اون چیزی که باید برخورد کرد....
منم اعصابم به اندازه پروانه یا نرگس خورده
خوب کاری میکنه بره پیش نیما بهتره
حالا اونجاوقتی سر قبره کسیو میبینه؟؟
این پروانه با این اعصاب خراب چجوری آهنگای لینکین پارک رو گوش میده آدم بدتر روانی میشه
آزه معنیش میخورد بهش اما خو رو اعصابه
نه والا چیزی سراغ ندارم اون موقع باید تو سکوت فقط فک میکرد
سلام خوندم خوب حدسام خوب از آب درمیاد باید یکیو میدید کی بهتر از احمد
اون حرفایی که به احمد زد که چرا مقاومت نکردی و اینا خوب بود اینم که دستشو از دستش کشید و گفت چون از روعشقه و اینا خیلی حال کردم
حالا میره کجا؟ خونه صبا؟ اه اه نه اون که رو اعصابه البته شاید بره اونجا و بفهمه که واقعا دوست خوبیه و اشتبا در موردش قضاوت کرده شایدم بره خونه اونایی که شممال ویلا داشتن یه داداشه رو اعصاب داشت کی بودن اونا؟ حالا خونه یکی از اینا.... نمیدونم شایدم هیچ کدوم :)
خاظراتش و حرفاش با نیما رو هم دوس داشتم
آها اونا صبا اینا بودن..
خوبـــــــــ نیمدونم والا کسی به ذهنم نمیاد....خونه سمین اینا...
اصن شخصیت خاص دیگه ای تو ذهنم نمیاد
ااا راس میگی خونه قبلیشون اولین گزینه بود اما من یادم نبود اما خوب خود نرگس باید زودتر یادش میومد....ولی یه چیزی تو پست قبل آخرش نوشتی آها یادم اومد بعد تو این پست بعد این که دستش خورد به دسته کیلید و اون کیلید رو دید یاد خونه افتاد اون پست رو درست کن...
فدات
منتظر بقیشم....